نیکول اندرسون یک جفت کفش پاشنه بلند Manolo Blahnik و یک لباس شیفت سفید برای مطبوعات مد در شهر نیویورک مدل می کند. این شهر که مرکز تولید ذائقه طنز در ایالات متحده است، نخبگان صنعت مد را هر بهار و پاییز به نمایش های هفته خود جذب می کند.
شلی جفری به دنبال زیبایی است. جفری بهعنوان پیشاهنگ فورد، یکی از آژانسهای مدل برتر جهان، هر پنجشنبه بعدازظهر تا 200 زن جوان را اسکن میکند. در داخل دفتر مرکزی آژانس در نیویورک، چهره های نفیس از روی جلد مجله های Vogue، Glamour و Harper's Bazaar خیره می شوند. در بیرون، جوانان امیدوار منتظر شانس بزرگ خود هستند.
جفری به دنبال قد است: حداقل پنج فوت و نه (1.8 متر). او به دنبال جوانی است: 13 تا 19 سال. او به دنبال تیپ بدنی مناسب است.
تیپ بدنی مناسب چیست؟
او می گوید: «لاغر». "میدونی، دخترای لاغر مدرسه که همه چیزبرگرها و میلک شیکهایی که میخواستن میخوردن و حتی یک اونس هم اضافه نمیکردن. اصولاً اونها چوب لباسیهایی هستند."
در یک سال، جفری چندین هزار چهره را ارزیابی خواهد کرد. از این تعداد، پنج یا شش مورد آزمایش خواهند شد. زیبایی پرداخت خوبی دارد. یک مدل اولیه 1500 دلار در روز درآمد دارد. کسانی که در ردیف بالا هستند، 25000 دلار؛ سوپرمدل های استراتوسفر، مانند نائومی کمبل، چهار برابر.
جفری اولین نامزد را به داخل دعوت می کند.
"دوربین را دوست داری؟" او از جسیکا از نیوجرسی می پرسد. جسیکا می گوید: "من آن را دوست دارم. همیشه می خواستم یک مدل باشم."
دیگران کمتر مطمئن به نظر می رسند. مارشا از کالیفرنیا میخواهد حال و هوای ساحل شرقی را بررسی کند، در حالی که آندریا از منهتن میخواهد بداند که آیا آنچه را که برای تبدیل شدن به یک ستاره باند فرودگاه لازم است، دارد یا خیر. (جفری توصیه میکند از یک کار مطمئن مانند یک شغل با درآمد خوب در وال استریت برای این تاسریزی دست نکشید.)
خط کاهش می یابد. چهرهها میریزند و اشک میریزند، و جملات «تو آن چیزی که ما در حال حاضر به دنبالش هستیم نیستی»، گفتگو و امید را خاموش میکند.
تو اون چیزی که ما دنبالش هستیم نیستی…
در مواجهه با این موضوع، ربکا از پراویدنس موهای تیره خود را پرت می کند و می پرسد: "دنبال چه می گردی؟ می توانی دقیقاً به من بگویی؟"
جفری با لحن تند و تقریباً ستیزه جویانه با زمزمه ای متشکل مواجه می شود. گفتنش سخته. وقتی میبینمش میفهممش.
زیبایی چیست؟ ما در اطراف لبههای سوال دست میکشیم، انگار میخواهیم یک ابر را نگه داریم.
به یک مصاحبه آینده نگر می گویم: «من در حال ساخت یک داستان درباره زیبایی هستم. "با تعریف چه کسی؟" او می زند.
زیبایی را تعریف کنید؟ همچنین می توان حباب صابون را تشریح کرد. ما وقتی آن را می بینیم می دانیم - یا اینطور فکر می کنیم. فیلسوفان آن را به عنوان یک معادله اخلاقی در نظر می گیرند. افلاطون گفت آنچه زیباست خوب است. شاعران به بلندای می رسند. جان کیتس مینویسد: «زیبایی حقیقت است، زیبایی حقیقت»، اگرچه آناتول فرانس زیبایی را «عمیقتر از خود حقیقت» میدانست.
برخی دیگر ملموس تر هستند. یک جراح پلاستیک فاش میکند: «مردم نزد من میآیند و میگویند: «دکتر، من را زیبا کن». آنچه آنها می خواهند، گونه های بلند و فک قوی تر است.
علم زیبایی را بررسی می کند و آن را به عنوان یک استراتژی معرفی می کند. یک روانشناس به من می گوید: زیبایی سلامت است. "این یک بیلبورد است که می گوید "من سالم و بارور هستم. من می توانم ژن های شما را منتقل کنم."
در بهترین حالت، زیبایی جشن می گیرد. از جنگجوی Txikão در برزیل که در نقاطی مانند جگوار نقاشی شده تا مدونا در سوتین فلزی اش، بشریت از این شانس لذت می برد که پوست روزمره خود را از بین ببرد و به عنوان موجودی قدرتمندتر، رمانتیک یا سکسی ظاهر شود.
در بدترین حالت، زیبایی تبعیض قائل است. مطالعات نشان میدهد که افراد جذاب پول بیشتری به دست میآورند، بیشتر در کلاس با آنها تماس گرفته میشود، احکام دادگاههای سبکتری دریافت میکنند و دوستانهتر تلقی میشوند. ما یک کتاب را از روی جلد آن قضاوت می کنیم.
با کلیشه ها خودمان را آرام می کنیم. این فقط تا سطح پوست است. فقط در چشم بیننده است. زیبا همانقدر زیباست
در عصر ارزشهای فمینیستی و از نظر سیاسی صحیح، بدون ذکر این باور نزدیک که همه مردان و زنان برابر خلق شدهاند، این واقعیت که همه مردان و زنان نیستند – و اینکه برخی زیباتر از دیگران هستند – مزاحم، گیجکننده و حتی خشمگین می کند.
خوب یا بد، زیبایی مهم است. چقدر اهمیت دارد می تواند ارزش های ما را محک بزند. با شانس، هر چه بیشتر زندگی کنیم و از گستره وسیع جهان استقبال کنیم، تعریف ما سخاوتمندانه تر می شود.
هنری جیمز در 49 سالگی با جورج الیوت رمان نویس انگلیسی آشنا شد. سیلاس مارنر، آدام بیده و آسیاب روی فلوس پشت سر او بودند. Middlemarch هنوز در راه بود.
او به پدرش نوشت: "او به طرز باشکوهی زشت است." او پیشانی کم، چشمی خاکستری مات، بینی آویزان پهن، دهانی بزرگ، پر از دندانهای ناهموار دارد... اکنون در این زشتی وسیع، زیبایی قدرتمندی وجود دارد که در چند دقیقه، ذهن را میدزدد و مجذوب میکند. تا تو همونطوری که من تموم کردم با عاشق شدنش تموم کنی."
در افسانه ها، فقط دل پاک می توانست شاهزاده خوش تیپ را در قورباغه زشت تشخیص دهد. شاید ما واقعاً انسان باشیم وقتی به این باور برسیم که زیبایی آنقدر در چشم نیست، بلکه در قلب بیننده است.
جستجوی زیبایی قرن ها و قاره ها را در بر می گیرد. نقش برجسته در مقبره نجیب زاده مصری پتاهوتپ، که در حدود 2400 سال قبل از میلاد می زیسته است، او را در حال پدیکور نشان می دهد. کلئوپاترا از سرمه استفاده می کرد، خط چشمی که از مواد معدنی ساخته شده بود.
عشق به ظاهر در میان اشراف قرن 18 برجسته بود. مونتسکیو، مقالهنویس فرانسوی، مینویسد: «هیچ چیز جدیتر از اتفاقات صبحگاهی نیست که خانم درباره توالتش است». اما موسیو، با کلاه گیسهایش از فرهای آبشاری، دستکشهای معطر و رنگ سرخ، به همان اندازه خودشیفته بود. یک بانوی اجتماعی خاطرنشان کرد: "آنها رنگ، توالت، پفک پودری، پوماد، عطر خود را دارند، و آنها را به همان اندازه یا حتی بیشتر از ما مشغول می کند."